چند وقت بود ذهنم درگیر وزن رباعی بود و یه روز که داشتم به « لا حَولَ و لا قوَّةَ الّا بالله » فک می کردم، دیدم این عبارت خودش به تنهایی می تونه یک مصرع تاثیرگذار در یک رباعی باشه ( هرچند که قبلن شاعرانی دیدم که این کار رو توی رباعی هاشون انجام دادن! ) ... مدّتی گذشت و یه روز که محو معنا و معرفت این عبارت شریفه شده بودم ( البته به قدر فهم خودم ! ) به این فک می کردم که چه اشکال داره یک رباعی سرود که در چهار مصرعش همین عبارت تکرار بشه. ولی این نکته که تکرار در رباعی میتونه آزار دهنده باشه و اثر رو به ورطه ی نابودی بکشونه باعث شد که در نوشتن این رباعی تردید کنم ، تا اینکه یه روز که داشتم «پادشهر»؛ دفتر رباعی میلاد عرفانپور ( از رباعیسُراهای مطرح کشور ) برگ می زدم در اولین رباعی با همون رباعی مذکور روبرو شدم :
لا حَولَ و لا قوَّةَ الّا بالله لا حَولَ و لا قوَّةَ الّا بالله
لا حَولَ و لا قوَّةَ الّا بالله لا حَولَ و لا قوَّةَ الّا بالله
حالا این همه مقدّمه چینی کردم که بگم با تجربه ای که از رباعی بالا بهدست آوردم، این جرئتو پیدا کردم که حداقلش در سطح دنیای مجازی دست به سرودن این رباعی بزنم :
آمد به سَرَم از آنچه میترسیدم!
آمد به سَرَم از آنچه میترسیدم!
آمد به سَرَم از آنچه میترسیدم!
آمد به سَرَم از آنچه میترسیدم...!
پ.نون :
دیگه تا من باشم و قبل از اینکه همه ی جوانب رو در نظر نگرفتم ، از خدا چیزیو طلب نکنم...
وقتی نمیده یه حکمتی داره. حالا هم که داده لابد یه حکمتی داره !
+ خدا جون! حالا من بچّگی کردم یه چیز گفتم، تو دیگه چرا ... ؟
کلمات کلیدی :
نوشته شده در پنج شنبه 88/11/29ساعت 11:24 صبح توسط صادق
نظرات دیگران()
لیست کل یادداشت های این وبلاگ